قرار آخر ما یک روز پاییزی بود
مونده هنوز روی پنج این ساعت دیواری
دلم می خواد بدونم کی تورو جادو کرد
عاشقم بودی وحالا ازم شدی فراری
هیزوم آرزوهام دیشب دیگه تموم شد
خودم با دستام ریختم توی بخاری
گفتی هر چی دارم پس می فرستم برات
به من نده عزیزم بریز تو آب جاری
راستی یادت هست داره دوم آذر میشه
اول روز آشنای چه روز ناگواری
بعد خداحافظی مون یه سر میرم تا دریا
اون طرفا پیامی نامه ای چیزی کاری
هر جا غصه باشه من نشونیم همو نجاست
دلت بگیره راحت با من قرار میزاری
برای آخرین بار قبل از خدا نگهدار
برات دعا میکنم خوش باشی وبهاری
اگر دلت رو تقدیر خدا نکرده شکست
بدون همیشه من رو تا ته دنیا داری
مواظب خودت باش دیگه سفارشی نیست
از منی که شکستم به تو که موندگاری .....
:: بازدید از این مطلب : 244
|
امتیاز مطلب : 100
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24