پاییز
نوشته شده توسط : Mahsan

قرار آخر ما یک روز پاییزی بود

مونده هنوز روی پنج این ساعت دیواری

دلم می خواد بدونم کی تورو جادو کرد

عاشقم بودی وحالا ازم شدی فراری

هیزوم آرزوهام دیشب دیگه تموم شد

خودم با دستام ریختم توی بخاری

گفتی هر چی دارم پس می فرستم برات

به من نده عزیزم بریز تو آب جاری

راستی یادت هست داره دوم آذر میشه

اول روز آشنای چه روز ناگواری

بعد خداحافظی مون یه سر میرم تا دریا

اون طرفا پیامی نامه ای چیزی کاری

هر جا غصه باشه من نشونیم همو نجاست

دلت بگیره راحت با من قرار میزاری

برای آخرین بار قبل از خدا نگهدار

برات دعا میکنم خوش باشی وبهاری

اگر دلت رو تقدیر خدا نکرده شکست

بدون همیشه من رو تا ته دنیا داری

مواظب خودت باش دیگه سفارشی نیست

از منی که شکستم به تو که موندگاری .....





:: بازدید از این مطلب : 218
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : جمعه 2 بهمن 1388 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: